الگوى مصرف هر جامعه نقشى تعيينكننده در تخصيص منابع توليد، نوع كالاهاى توليدى و شيوه توزيع آنها دارد؛ زيرا تخصيص بهينه منابع براى توليد كالاها و ارائه خدمات به منظور تأمين نيازهاى ضرورى و حياتى جامعه و رفع فقر و محروميت، تا حد زيادى به شناخت الگوى صحيح مصرف و حاكميت آن بستگى دارد و اين امر مبتنى بر جهتدهى معقول و منطقى به افكار، عقايد، آداب و رسوم و ارزشهاى مورد قبول جامعه يا به طور خلاصه، فرهنگ عمومى مردم مىباشد. اين مقاله در دو بخش «مبانى نظرى» و «مبانى راهبردى» ساماندهى شده است؛ تا هم آگاهى و شناختِ لازم براى تشخيص الگوى صحيح مصرف به دست آيد و هم در مرحله عمل و صحنه اجرايى، ويژگىهاى الگوى مناسب مصرف براى افراد جامعه روشن شود و شيوههاى صحيح تخصيص درآمدها و مصرف كالاها و خدمات تعيين گردند.
شناسايى نيازهاى واقعى و رعايت اعتدال و صرفهجويى در بهرهبردارى از امكانات را «الگوى صحيح مصرف» بيان مىكند. مصرف در يك جامعه، نقشى مهم در تعيين نوع، ميزان و شكل توليد و توزيع دارد و از سوى ديگر، خود تحت تأثير نوع و ميزان توليد است. بنابراين، مناسب است نكاتى درباره ضرورت اتخاذ الگوى صحيح مصرف مطرح گردند:
1. اگر وضعيت جامعه به گونهاى باشد كه افراد را به سمت مصرف هرچه بيشتر سوق دهد، بخش اعظم منابع درآمد جامعه به مصرف اختصاص مىيابد و روشن است كه در چنين وضعيتى از سطح پسانداز كل كاسته، زمينه مناسب براى سرمايهگذارى فراهم نمىگردد. اين مسأله كاهش توليد و فقر اجتماعى را به دنبال مىآورد و ضعف اقتصادى نيز زمينه فقر فرهنگى و انحطاط اجتماعى را فراهم مىكند و اين امور در
مجموع، آسيبپذيرى جامعه را در برابر قدرتهاى سلطهگر افزايش مىدهد و استقلال سياسى كشور را تهديد مىكند و چنانكه تأمين نيازهاى رو به افزايش جامعه از راه واردات انجام گيرد، تأمين ارز مورد نياز براى خريد از بازار جهانى، روند وابستگى را تشديد مىنمايد.
2. در هيچ جامعهاى فراوانى مطلق وجود ندارد و عوامل توليد با محدوديت و كميابى نسبى مواجه مىباشند. الگوى مصرف حاكم بر جامعه مىتواند به تخصيص بهينه منابع و نحوه به كارگيرى عوامل توليد كمك كند، به گونهاى كه در برگيرنده نيازهاى ضرورى و اساسى باشد و با اولويتبندى و تشخيص ميزان اهميت هريك، زمينه لازم را براى استفاده منطقى از امكانات فراهم آورد. بنابراين، با توجه به اينكه از يك سو، امكانات و توانمندىهاى جامعه در هر مقطع زمانى، با محدوديتهايى مواجهند و از سوى ديگر، ميزان نياز، به سبب رشد جمعيت همواره در حال افزايش است، از اينرو، چنين وضعيتى لزوما افزايش توليد را مىطلبد كه در صورت عدم تحقق آن، توليد ناچيز كالاها و خدمات بين جمعيتى زياد تقسيم مىگردد و اين نتيجهاى جز افزايش فقر و محروميت به دنبال ندارد.
3. در صورتى كه كشورى درآمدهاى حاصل از صادرات و فروش نفت را در اختيار داشته باشد، الگوى مصرف در آن كشور بايد زمينه لازم را براى هدايت اقتصاد به سمتى فراهم آورد كه هنگام كاهش يا قطع اين درآمدها، بتوان اقتصاد جامعه را به خوبى اداره كرد. در غيراين صورت، وابستگى و در نتيجه، آسيبپذيرى جامعه همواره افزايش مىيابد و ممكن است به سرنوشت كشورهايى همچون آرژانتين مبتلا گردد. اين كشور اكنون قريب 130 ميليارد دلار بدهى خارجى و 150 ميليارد دلار بدهى داخلى دارد. وضعيت نامطلوب اقتصادى، ناآرامىها و اعتراضات مردمى را در آنجا به اوج خود رساند. با بررسى علل اين حوادث مىبينيم كه وابستگى شديد آن كشور به وامهاى خارجى و پىروى از دستورالعملهاى صندوق بينالمللى پول (بدون توجه به مصالح و منافع ملى آن كشور) يا به طور خلاصه، نداشتن الگوى صحيح در توليد و مصرف، نقشى اساسى داشته است.
در ميان عواملى كه بر تعيين الگوى مصرف در يك جامعه نقش دارند، به نطر مىرسد «فرهنگ حاكم بر جامعه» مؤثرتر و داراى تأثير عميقترى مىباشد؛ زيرا اعمال و تصميمگيرى افراد آينه تمامنماى عقايد، انديشهها و نحوه نگرش به جهان هستى و ارزشهاى مورد قبول آنهاست. از سوى ديگر، آداب و رسوم، ارزشها و افكار و عقايد اجزاى اصلى تشكيل دهنده فرهنگ هر جامعه مىباشند. بنابراين، فرهنگ در فرايند تصميمگيرى و اعمال و رفتار اقتصادى افراد جامعه نقشى اساسى دارد. در اين ميان، جايگاه فرهنگ مصرف در مكتب اهلبيت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله به خوبى از سخنان پيشوايان معصوم نمايان است. براى نمونه، امام سجّاد عليهالسلام در يكى از دعاهاى خود چنين مىفرمايد: «پروردگارا، بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از اسراف و زيادهروى باز دار و به بخشش و ميانهروى قوام ده و تنظيم صحيح امور زندگى را به من بياموز و مرا از تضييع نعمتها بازدار.»(1)
اتخاذ الگوى صحيح و منطقى در مصرف، آثار فردى و اجتماعى فراوانى به دنبال دارد؛ زيرا در سطح كلان، تا امكانات يك جامعه با نيازها و خواستهاى افراد آن جامعه متناسب و هماهنگ نباشد، كسب استقلال اقتصادى و دستيابى به عزّت و سرافرازى ممكن نمىگردد و در سطح فردى، بدون اجتناب از مصارف غيرضرور و تجمّلى و تقدير معيشت ـ به معناى متوازن نمودن درآمدها و هزينهها ـ آرامش روحى و روانى، كه شرط اصلى رفاه مادى است، به وجود نمىآيد. جستوجوى الگوى مصرف متناسب خانوار به معناى تهيه نسخهاى عام براى همه نيست، بلكه آشنايى با معيارها، فرضيهها و رفتارهاى بخردانهاى در مصرف است كه خانواده در پرتو آن بهتر مىتواند بر مسائل و مشكلات مالى خويش غلبه كند و هزينهها را تا حد ممكن به امكانات نزديك نموده، از فشارهاى روانى وارد بر خانواده از نظر ساعات كار و احساس محروميت و خفّت و شكست بكاهد.(2)
يكى از لوازم به كارگيرى الگوى معقول و منطقى براى انجام هر كارى ايجاد شناخت و بصيرت لازم نسبت به آن كار و حدود و موازين آن است. در اين ميان، رعايت برخى حدود و مقررّات، لازم و ضرورىاند و بعضى ديگر در درجه اهميت بعدى قرار دارند. بنابراين، شناخت اولويتها و موارد مهم از حساسيت بالايى برخوردار بوده، نقش حياتى در دستيابى به هدف دارد. از اينرو، براى اتخاذ الگوى صحيح مصرف، ابتدا بايد مصرفكننده مسلمان كالاهاى مجاز (مباح) و ممنوع (حرام) را بشناسد و در حد توان، معيار اباحه و تحريم آنها را بداند تا در مرحله عمل، به راحتى و با انگيزهاى قوى بتواند آن حدود و مقررات را به كار بندد. از اينرو، بررسى ديدگاه قرآن كريم در اين زمينه، يكى از مبانى نظرى مهم در بحث مىباشد.
برخى از آيات قرآن كريم معيار اباحه و جواز استفاده را «طيّب» بودن و معيار حرمت و ممنوعيت را «رجس» و «خبيث» بودن هر چيز قرار دادهاند؛ مانند:
ـ «قل لا اَجِدُ فيما اوحِىَ الىّ محرّما على طاعم يطعمه الاّ ان يكون ميتةً او دما مسفوحا او لحم خنزير فانّه رجسٌ...» (انعام: 145)؛ بگو در آنچه بر من وحى شده، هيج غذاى حرامى نمىيابم؛ به جز اينكه مردار باشد، يا خونى كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوك ـ كه اينها همه پليدند...
ـ «و يُحلُّ لهم الطيبات و يحرّم عليهم الخبائث.» (اعراف: 157)؛ خداوند بر افراد با ايمان چيزهاى پاكيزه را حلال و مباح قرار داد و چيزهاى پليد را ممنوع گردانيد.
ـ «كلوا من طيّبات ما رزقناكم» (طه: 81)؛ از روزىهاى پاكيزهاى كه به شما داديم، بخوريد.(3)
«طيب» هر چيز لذيذى است كه طبع سالم انسانى از آن نفرت نداشته باشد، بلكه مورد علاقه افراد باشد. بنابراين، آنچه براى طبع سالم انسانى خوشايند باشد و آن را پاكيزه بداند، «طيّب» است.(4) «طيّبات رزق» شامل انواع خواستهاى مطبوع و ملايم با طبع انسان مانند لباس، خوراك، مسكن، همسر و ساير نيازهاى انسان مىگردد.(5) به دليل آنكه محتواى دعوت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله با فطرت سليم انسانى هماهنگ است، حلال و مباح گرديدن آنچه طبع سالم مىپسندد و حرام و ممنوع بودن چيزهاى پليد و تنفّرآميز در اين جهت قرار دارد.
استفاده از نعمتهاى الهى در حدى كه انسان بتواند حيات و سلامتى خود را حفظ كند و با نشاط كامل به انجام وظايف فردى و اجتماعىاش بپردازد، نه تنها امرى مطلوب، بلكه از نظر اسلام واجب و لازم است. اسلام حتى بر بهبود كيفى حيات و زندگى و آراستگى ظاهر افراد تأكيد و عنايت دارد وتظاهر به فقر و فلاكت همراه با ژوليدگى را نكوهش مىكند. قرآن كريم در آيات متعددى به استفاده از نعمتهاى الهى با عناوينى همچون «رزق الهى» و «طيّبات» و «زينت» فرمان داده است. قرآن كتابى است انسان ساز و سعى دارد ضمن ترغيب انسان به استفاده و بهرهبردارى از امكانات مادى و نعمتهاى خدادادى، انگيزه شكرگزارى و سپاس را در وجود انسان تقويت كند و حدود و مقرراتى نيز براى استفاده صحيح و معقول بيان نموده است.
در اينجا برخى از آيات مربوط به بحث، با توضيح كوتاهى مطرح مىگردند:
ـ «فكلوا ممّا رزقكم اللّهُ حلالاً طيّبا واشكروا نعمة اللّه ان كنتم ايّاه تعبدون.» (نحل: 114)؛ پس از نعمتهاى حلال و پاكيزهاى كه خداوند روزيتان كرده است، بخوريد و اگر فقط خدا را مىپرستيد، سپاسگزار نعمتهاى او باشد.
ـ «يا ايُّها الذين آمنوا لا تحرّموا طيّبات ما احلَّ اللّهُ لكم.» (مائده: 87)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، روزىهاى پاكيزهاى را كه خداوند بر شما حلال كرده است، برخود حرام نكنيد.
ـ «يا بنى آدم خذوا زينتكم عندَ كلِّ مسجدٍ و كلوا واشربوا و لا تسرفوا انّه لا يحبّ المسرفين قل مَن حرّم زينةَ الله الّتى اخرج لعباده و الطيّبات من الرّزق.» (اعراف: 31 و 32)؛ اى فرزندان آدم، زينتهاى خود را به هنگام ورود به هر پرستشگاهى (مسجدى) برگيريد و بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد. خداوند متعال اسرافكنندگان را دوست ندارد. (اى پيامبر) بگو چه كسى زينتها و روزىهاى پاكيزهاى را كه خداوند براى بندگانش قرار داده، حرام و ممنوع گردانيده است؟!
هر چيزى كه از انسان عيب پوشى كند وموجب آراستگى او باشد، «زينت» است؛ مانند كمالات اخلاقى و يا انواع لباسها و آرايشهايى كه موجب جلب نظر ديگران شود و نفرت را بزدايد. بنابراين، لباسهاى كهنه، موهاى ژوليده، بدن كثيف، آلودگى و بىنظمى در منزل يا محيط كار نمونههايى از عوامل نفرتزا هستند كه خداوند متعال آنها را براى يك انسان، به ويژه براى افراد با ايمان، نمىپسندد. از اينرو، زيبايى و آراستگى را محبوب فطرى انسان قرار داده و او را اجتماعى آفريده و نحوه آراستن خويش را به او الهام كرده است تا هم مورد رغبت ديگران باشد و هم با برقرارى روابط اجتماعى، نيازهاى روحى و مادى جامعه تأمين گردند.(6)
بنابراين، چيزهاى مطبوع را خداوند براى همه انسانها، به ويژه بندگان صالحش، آفريده است و اين طرز تفكّر، كه تلاش براى به دست آوردن امكانات مادى ممكن است با انحرافات و آلودگىهايى همراه گردد، پس بهتر است تا آنجا كه ممكن است افراد باايمان از نعمتهاى دنيوى استفاده نكنند، از نظر اسلام قابل قبول نيست.
امام صادق عليهالسلام در اين زمينه مىفرمايد: «زمانى كه نعمتها وفور يافتند و دنيا به انسان رو آورد، بندگان صالح و شايسته و افراد با ايمان به استفاده از آنها سزاوارترند.»(7)
به طور كلى، به دليل آنكه محتواى دعوت انبياى الهى با فطرت سالم انسانى هماهنگ است، هيچ دليلى بر اباحه نعمتهاى الهى و مطلوبيت استفاده از آنها بالاتر از جاذبه طبع و موافقت فطرت انسانى با آنها (به شرط اعتدال) وجود ندارد.(8) سيره عملى پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله و روش زندگى معصومان عليهمالسلام نيز بر اين مطلب دلالت دارد. در زندگى امام سجّاد عليهالسلام آمده است: آن حضرت عبايى از خز به مبلغ پانصد يا هزار درهم خريدارى مىكرد و چون زمستان را با آن مىگذرانيد، مىفروخت و بهايش را صدقه مىداد.(9)
همچنين مىبينيم وقتى اميرالمؤمنين عليهالسلام ابن عباس را به سوى خوارج فرستاد، او بهترين لباسهاى خود را پوشيد و بوى خوش استعمال كرد و بهترين مركبش را سوار گرديد و نزد آنها رفت. خوارج گفتند: تو از بهترين مردم هستى و با لباسهاى جبّاران و مركب آنان نزد ما آمدى؟ ابن عباس در جواب آنها اين آيه را تلاوت كرد: «قُل من حرّمَ زينةَ اللّه الّتى اخرج لعباده و الطيّبات من الرّزق.»(10)
به دليل آنكه امتياز انسان بر ساير موجودات به داشتن فكر و عقل و اراده و اختيار در زندگى است، بنابراين تنها زمانى حيات او از يك زندگى حيوانى متمايز مىگردد كه با به كارگيرى انديشه و فكر خود و از روى اختيار و اراده، راه سعادت و دستيابى به كمالات انسانى را پيموده، تنها به رفع نيازهاى مادى خود و اشباع غرايز حيوانى بسنده نكند. روشن است كه همه موجودات زنده براى تداوم حياتشان، به دنبال خوراك، و ساختن سرپناهى مناسب مىروند و انسان نيز در اين جهت تلاش مىكند. قرآن كريم ضمن تأييد و پاسخگويى مثبت به تأمين اينگونه نيازها، نمىخواهد انسان در اين حد متوقف گرديده و مصرف او صرفا با هدف تأمين نيازهاى مادى انجام پذيرد، بلكه مطلوب قرآن اين است كه انسان به عنوان برترين آفريده هستى، با داشتن انديشه و تعقّل و اختيار، كارهايش جهت انسانى خاص خود را پيدا كند. بهترين و آسانترين راه آن است كه انسان با آفريننده جهان هستى و خالق نعمتها و مواهب مادى به عنوان مبدأ همه كمالات و سرچشمه همه فيوضات آشنا شود تا با اطمينان و يقين بداند آنچه از كمالات و زيبايىها در جهان هستى مشاهده مىكند، همه مخلوق حق تعالى هستند و انسان بايد ضمن استفاده صحيح و بجا از آنها، بصيرت و شناخت خود را نسبت به خالق خود زيادتر نموده، راه تكاملى شايسته مقام انسانى را بپيمايد؛ يعنى با تقويت معرفت و تحصيل كمالات انسانى، به خداى بزرگ نزديكتر گردد.(11) آيات مربوط به بحث را در سه دسته مىتوان بررسى نمود:
بسيارى از آيات(12) با ذكر نعمتهاى گوناگون، مانند انواع غذاها، ميوهها، نوشيدنىها، خوراك، پوشاك، مسكن، وسايل حمل و نقل و سوخت بر اين نكته تأكيد مىكنند كه خداوند آنها را آفريده و در اختيار بشر قرار داده است تا انسان معرفت و بصيرت خود را افزايش داده، فرمانبردار و مطيع فرامين الهى باشد و همراه با استفاده از نعمتها، شكر و سپاس به درگاه الهى را از ياد نبرد.
خداى متعال كه آفريننده و خالق بشر است، از هركس به نيازهاى او براى تداوم حيات و رشد و تكامل انسانى آگاهتر مىباشد. از اينرو، او كه از همه مستغنى و بىنياز است، از روى لطف و مهربانى آنچه را انسان بدان نيازمند بوده، از انواع غذاها، ميوهجات، نوشيدنىها، پوشاك مناسب، هواى سالم، وسايل حمل و نقل و مانند آنها را در اختيارش قرار داده است. آياتى از قرآن كريم(13) با برشمردن نعمتهاى گوناگون كه هركدام تأمينكننده يكى از نيازهاى انسان است، اين نكته را يادآور مىشوند كه نوعى هماهنگى و تناسب بين احتياجات انسان و امكانات مادى در اختيار او برقرار است و از انسان مىخواهند در آنها تفكر كند؛ زيرا با تفكر در اين امور، معرفت و بصيرت فرد نسبت به خالق و مدبّر اين جهان بيشتر گشته و با كسب چنين معرفتى، زمينه اطاعت و بندگى و سپاسگزارى در مقابل حق تعالى و احسان بيكران او پديدار مىگردد و روحيه شكر و سپاس در او تقويت مىگردد.(14)
غذاى مورد استفاده انسان و آبى كه مىنوشد و پوشاكى كه به تن مىكند، همه از مصاديق روشن مصارف اويند و از مواردى هستند كه در قرآن كريم از آنها به عنوان «رزق» ياد شدهاند.
«رزق» بر چند معنا اطلاق مىگردد: گاهى بر عطا و بخشش مستمر، كه ممكن است در دنيا يا آخرت باشد، اطلاق مىگردد و گاهى به سهم و نصيب فرد «رزق» او گفته مىشود و همچنين به آنچه انسان از خوردنىها و آشاميدنىها، كه تغذيه كرده و جزو بدن او گرديده است، «رزق» اطلاق مىگردد.(15)
«رزق» را به «رزق ظاهرى»، كه مربوط به بدن مىباشد، و «رزق باطنى»، كه جايگاهش قلوب و قوّه ادراكى انسان مىباشد، تقسيم كردهاند. در نتيجه، غذاى انسان رزق ظاهرى، و علوم و معارف رزق باطنى او مىباشند.(16)
آياتى از قرآن كريم بر اين نكته تأكيد مىكنند كه روزى رسان شما و همه موجودات زنده فقط خداوند متعال است و او روزى همه را تضمين نموده است. البته روشن است كه خداوند متعال امور اين عالم را با اسباب و وسايل خودش به انجام مىرساند و يكى از شروط اصلى روزىرسانى به بشر در حالت طبيعى و عادى، تلاش و كوشش خود اوست. بنابراين، تضمين روزى يك واقعيت تكوينى روشن و از اصول مسلّم جهانبينى اقتصادى اسلام مىباشد كه مىتوان آن را به عنوان يك نظريه اقتصادى در مقابل اقتصاددانان بدبينى همچون مالتوس قرار داد. ولى از سوى ديگر، فكر و تلاش و كوشش انسان براى تحصيل روزى و امرار معاش از شؤون رزاقيت الهى است. از اينرو، در سخنان پيشوايان معصوم بر تلاش و كوشش براى تأمين معاش تأكيد فراوان گرديده و تحمّل رنج و زحمت در اين راه مانند جهاد در راه خداوند، بلكه برتر از آن قرار داده شده است.(17)
امام صادق عليهالسلام درباره كسى كه در خانه بنشيند و فقط براى رسيدن روزى دعا كند، مىفرمايد: دعاى كسى كه در منزل بنشيند و بگويد پروردگارا، روزى مرا برسان، به اجابت نمىرسد و از سوى خدا به او گفته مىشود: آيا براى طلب روزى به تو فرمان ندادم؟(18)
به دليل آنكه آيات مربوط به اين بحث در قرآن كريم بسيارند، تنها به ذكر نشانى آنها در پىنوشت اكتفا مىگردد.(19)
مجموعهاى از آيات نيز به انسان فرمان تصرف در روزى الهى مىدهند(20) تا فكر و توجه بشر به آفريننده آنها و روزىرسان جلب گردد و از سوى ديگر، با استفاده از نعمتها و تأمين نيازهاى خود و درك لذت انواع غذاها، ميوهها و نوشيدنىها، روحيه شكر و سپاسگزارى و به دنبال آن، اطاعت و بندگى و تقواى الهى، كه ضامن سعادت و خوشبختى انسان در دنيا و آخرت هستند، در او تقويت گردد.
از مجموع آيات مربوط به اين بحث استفاده مىشود كه منظور از «سنّت» در موارد مذكور قوانين ثابت و اساسى تكوينى يا تشريعى الهى است كه هرگز دگرگونى در آنها روى نمىدهد.(21) اين قوانين، هم بر اقوام گذشته حاكم بوده و هم بر جوامع كنونى و هم مللى كه در آينده خواهند آمد، حاكم هستند.(22)
شناخت سنّتهاى الهى موجب مىگردد معرفت و بصيرت انسان نسبت به عواملى كه موجب خير و بركت و فزونى نعمتها مىگردد، افزايش يافته و از سوى ديگر، عوامل فقر و محروميت و نزول بلاها و مصايب را بهتر بشناسد و در نتيجه، با رعايت حدود الهى و اتخاذ الگوى صحيح و معقول، براى مصرف خود تلاش كند، عوامل نخست را در زندگى پديد آورده، از كارهايى كه باعث محروميت و گرفتارى مىگردد اجتناب ورزد.
با ملاحظه آيات قرآن كريم در زمينه سنّتهاى الهى و بحث مصرف، مىتوان گفت: شكر و سپاس در مقابل استفاده از نعمتها موجب فزونى نعمت گشته(23) و كفران و ناسپاسى موجب محروميت و نزول بلاها مىگردد.(24) ظلم و ستم افراد و نيز خوشگذرانى و ريخت و پاش آنها همراه با سرمستى و غفلت از ياد خدا همواره موجب هلاكت و نابودى اقوام و ملل بوده است.(25) ايمان و تقوا موجب نزول بركات الهى(26) و در مقابل، روى گردانى از ياد خدا موجب سختى در معيشت و اضطراب خاطر مىگردد.(27)
ايمان به خداى متعال و معرفت و شناخت او موجب آرامش دلها و رفع نگرانىها مىگردد؛ زيرا فرد با ايمان به قدرت لايزال و نامتناهى خداوند معتقد است و با اعتقاد به سراى جاودان ديگر، تمام تلاش و كوشش خود را صرف انباشت ثروت و يا كسب مقام و رسيدن به لذايذ مادى بيشتر نمىكند، بلكه همه چيز را در راه اطاعت و بندگى خداى متعال و انجام وظايف و مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى خود طلب مىكند و با اعتقاد به خداى قادر و حكيم، كه تدبير همه عالم به دست اوست و روزى رسان همه موجودات است، از روى آوردن آفات و بليات، بيمارىها و حوادث ترس و نگرانى ندارد و با اعتقاد به اينكه مرگ پايان يك حيات موقّت و كوتاه و آغاز حياتى جاودان مىباشد، هيچگاه مرگ در نظرش همچون كابوسى وحشتناك و غم بار جلوه نمىكند؛ زيرا با ايمان و ياد خدا دنيا را محل امتحان و گذرگاهى موقّت براى تأمين خوشبختى و سعادت هر دو سراى خود مىبيند.
كسى كه از ياد خدا غافل و تنها هدفش در زندگى حداكثر كردن ثروت و لذايذ مادى باشد، به هيچ حدى قانع و راضى نگشته با حرص و طمع و فزونطلبى، عرصه زندگى را بر خود تنگ كرده، نسبت به همنوعان خود ظلم و ستم مىكند. قرآن كريم در اينباره مىفرمايد: «و مَنْ اعرض عن ذكرى فانَّ لهُ معيشةً ضنكا.» (طه: 124)؛ كسى كه از ياد خدا اعراض نمايد، براى او معيشت و زندگى سخت خواهد بود.
«ضنك» به معناى تنگى همراه با سختى است.(28) توضيح آنكه اگر انسان خدا را فراموش كند و با او قطع رابطه كند، ديگر چيزى بجز دنيا نمىماند كه به آن دل ببندد و در نتيجه، چنين فردى تمام كوشش خود را صرف به دست آوردن پول و مقام و شهرت و ساير مظاهر دنيوى مىكند و هر روز آن را توسعه داده، و به هيچ حدى قانع نگشته، حرص و طمع او به جايى منتهى نمىگردد.(29) او گمشده خود را، كه روح انسانىاش را اشباع و سيراب مىكند، در دنيا نمىيابد. از سوى ديگر، تكيهگاه و نقطه اعتماد مطمئنى در زندگى ندارد تا در سختىها و ناملايمات به آن پناه ببرد و آرامش بخش او در زندگى باشد. از اينرو، همواره از نزول آفات و بلاها و فرا رسيدن مرگ و بيمارى، اضطراب و نگرانى دارد و هرچند از نظر رفاه مادى و امكانات دنيوى در وسعت باشد، ولى آسايش خاطر و پايانى اميدبخش و نشاط آفرين ندارد.
انسان در بهرهبردارى از كالاها و خدمات، انگيزههاى گوناگونى دارد كه افكار و خواستهاى او آنها را شكل مىدهد. برخى از اين انگيزهها به دليل نيازهاى معقول واقعى انسان پديد مىآيند؛ مانند خوردن غذا و نوشيدن آب براى تداوم حيات و سلامتى يا استفاده از لباس و مسكن مناسب براى در امان ماندن از سرما و گرما و حفظ شخصيت اجتماعى. اسلام نيز هماهنگ با فطرت سالم انسانى، با آنها موافق است و نه تنها پاسخ به اين نيازها را مطلوب، بلكه گاهى لازم و ضرورى مىداند، ولى سعى دارد انسان را به گونهاى تربيت كند كه تمام حركتها و فعاليتهايش، او را به هدف نهايى آفرينش، يعنى مقام قرب الهى و كسب رضايت حق تعالى، نزديك گرداند. مصرف نيز از اين قاعده مستثنى نيست.(30)
با ملاحظه آيات قرآن كريم، به اين نتيجه مىرسيم كه قرآن استفاده از نعمتهاى الهى و مصرف كالاها و خدمات را نه تنها مذموم نمىداند، بلكه تا حدّى آن را ضرورى و لازمه تداوم حيات بشرى مىداند، ولى همين قصد مىتواند به صورتى مثبت و شايسته مقام انسان درآمده، فرد را با انگيزهاى صحيح و ارزشمند به سوى انجام كار رهنمون سازد، يا آنكه به صورت منفى و ناسازگار با اهداف انسانى، محركى به سوى كارها گردد.
يكى از انگيزههاى مثبت براى مصرف كالاها و خدمات، تأمين نيازهاى مادى است كه امرى مطلوب و لازمه تداوم حيات انسان است. از اينرو، خداوند متعال در مقام ياداورى نعمتهاى خود در قرآن كريم مىفرمايد: «ما معايش (خوراك، پوشاك، نوشيدنى و ساير چيزهايى كه گذران زندگى انسان به آن وابسته است)(31) را در اختيار شما قرار داديم.»(32)
نكته مهم آنكه قرآن مىخواهد انسان از نظر روحى و كمالات معنوى طورى تربيت گردد كه با افزايش معرفت او نسبت به مقام والاى انسان، انگيزهاش براى مصرف در حد تأمين نيازهاى مادى و رسيدن به لذايذ جسمانى باقى نماند، بلكه از نظر قرآن، مطلوب آن است كه همه تلاشهاى انسان از جمله خوردن، آشاميدن و درك لذايذ جنسى به قصد توان پيدا كردن و آماده شدن براى انجام وظايف فردى و اجتماعى و قدرت يافتن شخص براى عبادت و بندگى خداوند متعال و خدمت به ديگران براى رسيدن به مقام قرب الهى باشد. در اين صورت، همه تلاشها و اعمال او عبادت محسوب گشته، علاوه بر نتايج ظاهرى و مادى، داراى پاداش اخروى نيز خواهد بود. اين همان انگيزه مطلوبى است كه با تربيت اسلامى و بالا رفتن سطح معرفت و بينش، بايد افراد به آن دست يابند و اينچنين اسلام به زندگى مادى و حتى لذايذ جنسى انسان رنگ الهى مىبخشد و او را از دايره تنگ ماديات رهانيده و به مقام شايسته انسانى خود رهنمون مىسازد.(33)
قرآن كريم با كوتاهترين و رساترين بيان، اين موضوع را در يك سطح كلى و عام متذكر گرديده است: «صبغة الله و من احسن من الله صبغةً و نحنُ له عابدونَ» (بقره: 138)؛ رنگ خدايى؛ و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟ و ما تنها او را عبادت مىكنيم.
پيامبرگرامى اسلام صلىاللهعليهوآله به ابوذر غفارى مىفرمايد: «شايسته است كه در انجام هر كارى، حتى خوابيدن و خوردن، انگيزه الهى داشته باشى.»(34)
از نظر قرآن، بسنده كردن به حيات دنيا و صرفا براى تأمين نيازهاى مادى و درك لذايذ و منافع آن تلاش كردن مذموم است؛ زيرا مقام انسان برتر از آن است كه تمام همّت و هدفش را سير كردن خود و اشباع غرايز حيوانى و دستيابى به مقام و شهرت قرار دهد و از كمالات معنوى و فضايل اخلاقى و مقامى، كه انسان به عنوان برترين مخلوقات و خليفه خدا در روى زمين با اراده و اختيار خود مىتواند به آن برسد، باز ماند. آياتى از قرآن كريم بر اين مطلب دلالت دارند كه اگر همّت انسان فقط دنيا باشد و براى رسيدن به آن تلاش كند، به نتيجه سعى خود مىرسد، ولى در آخرت بهرهاى نخواهد داشت.(35) در اين صورت، مصرف كالاها و استفاده از خدمات توسط افراد بشر جهت انسانى خود را از دست داده، همانند مصرف چهارپايان مىگردد و اگر اين مصرف بدون اعتقاد به اصول و مبانى ارزشى و اعتقادى اسلامى باشد، حتى از مصرف و زندگى چهارپايان نيز پستتر است. از اينرو، بهرهمندى و استفاده از نعمتهاى الهى، اگر با كفر همراه باشد، از نظر قرآن نه تنها مذموم، بلكه محكوم است و سرانجام آن عذاب الهى خواهد بود.
حاصل آنكه برخوردارى از نعمتها، كه نتيجه مصرف است، بايد جهت صحيح داشته باشد و اگر جهت صحيح و منطقى نداشته باشد، جامعه مشخصات و ويژگىهاى انسانى خود را از دست مىدهد و اين مطلب در سايه ايمان و داشتن انگيزه صحيح و عقلايى تحقق مىيابد. بر اين اساس، ريا و خودنمايى يكى از انگيزههاى منفى براى مصرف قلمداد مىگردد و در قرآن كريم از «مُترفين» (افراد خوشگذران، عيّاش، سرمست رفاه و نعمت و غافل از ياد خدا) و مستكبران به عنوان كسانى كه داراى چنين انگيزهاى در مصرف هستند (قصد ريا، خودنمايى و فخرفروشى به ديگران دارند) ياد شده است.
از آنجا كه يك مصرفكننده مسلمان تلاش مىنمايد براى پيدا كردن مسير صحيح و معقول در زندگى، كه ضامن سعادت و خوشبختى دنيا و آخرت او باشد، از وحى الهى (قرآن كريم) و سيره معصومان عليهمالسلام الگوبردارى نمايد و با رعايت تقواى الهى و پاىبندى به حدود شرعى به كارهايش ارزش بدهد، از اينرو، در اتخاذ الگوى صحيح مصرف، رعايت حدود و مقررّات الهى را در درجه اول اهميت قرار مىدهد. اسلام (برخلاف نظام سرمايهدارى كه در آن توليد و مصرف با هدف به حداكثر رساندن سود و مطلوبيت مادى كاملاً آزاد است) براى حفظ مصالح فرد و جامعه، براى توليد و همچنين مصرف، حدود و موازينى قرار داده و در نتيجه، استفاده از برخى كالاها و خدمات به دليل مسائل ارزشى يا مفاسد و مضراتى كه در بردارند، حرام و ممنوع گرديده است.
1. مشروبات الكلى، كه قرآن كريم به صراحت از آنها نهى كرده است(36) و زيانهاى الكل بر سلامت جسم و جان و آثار سوء آن بر معده، كليه، ريه، اعصاب و شريانهاى قلب و حواس گوناگون مطلبى است كه امروزه از نظر علمى، جاى ترديد ندارد، به گونهاى كه برخى از دانشمندان ممنوعيت اكيد آن را در چهارده قرن پيش، يكى از دلايل حقانيت اسلام و قرآن قلمداد مىكنند.(37)
2. استفاده از مردار، خون (براى خوردن)، گوشت خوك و هر حيوان حلال گوشتى كه ذبح شرعى نشده باشد.(38) به طور كلى، اسلام گوشتهايى را كه مورد پسند طبع معتدل آدمى است، مباح گردانيده و از آنچه ناخوشايند طبعهاى سالم است، برخى را مكروه و برخى را حرام ساخته است.
3. استفاده از هروئين، سم و هر چيزى كه براى بدن مضر باشد(39) و استفاده از لباسهاى طلاباف و حرير خالص و زينت نمودن به طلا براى مردان و پوشيدن لباس شهرت(40) مانند پوشيدن لباسهاى مخصوص زنان براى مردان و به عكس.
4. استفاده از آلات لهو و لعب و وسايل قمار و استعمال ظروف طلا و نقره.
5. مصرف كالاهايى كه موجب تسلط سياسى و اقتصادى كفّار و بيگانگان بر مسلمانان گشته، اسارت و وابستگى جامعه اسلامى را به دنبال داشته باشد؛ زيرا مسلمانان بايد از كيان سياسى، فرهنگى و اقتصادى كشور خود به هر طريق ممكن دفاع نمايند.(41) تحريم تنباكو از سوى مرجع بزرگ مرحوم ميرزاى شيرازى، در زمان ناصرالدين شاه، در جهت تأمين هدف مذكور صورت گرفت و نقشه استعمار انگليس را در آن برهه خنثى كرد.
و. استفاده از خبائث؛ يعنى هر چيزى كه طبع سالم انسانى از آن نفرت داشته باشد. در كتاب ارزشمند جواهرالكلام، درباره معناى «خبائث» آمده است: «مقصود از «خبائث» حرام ويژهاى نيست، بلكه عنوانى كلى براى خوراكىها و نوشيدنىهاى ممنوع است كه طبع سالم از آنها نفرت دارد.»(42)
اعتدال در مصرف: حد مطلوب بهرهمندى و استفاده از نعمتهاى الهى آن است كه همراه با رعايت اعتدال و به قدر كفاف باشد. اعتدال و ميانهروى در مصرف، كه در روايات از آن به «قصد» و «اقتصاد» تعبير شده، حد وسطى است كه اسراف و تقتير (سختگيرى) در آن نباشد. البته اين حد نسبت به افراد مختلف و شأن و شخصيت اجتماعى آنان متفاوت است.
در روايتى از امام باقر عليهالسلام ميانهروى در حالت بىنيازى و نيازمندى يكى از عوامل نجات انسان شمرده شده است.(43)
حضرت على عليهالسلام نيز در اينباره مىفرمايد: «هنگامى كه خداوند متعال خير و نيكى را براى بندهاى مقدّر نمايد، اقتصاد و ميانهروى در زندگى را به او الهام مىكند.»(44)
به طور كلى، واژه «اقتصاد» در لغت عرب، مفهوم عامى است كه در تمام حركات و سكنات انسان مىتواند جريان داشته باشد و در همه مراحل زندگى، حتى در عبادت و انفاق(45)، مطلوب و پسنديده است.(46)
«قدر كفاف» آن اندازه از امكانات زندگى است كه انسان را از ديگران و سؤال از آنها بىنياز كند.(47) اعتدال در مصرف و قناعت موجب بقاى نعمت(48) و پديدآورنده زمينه مناسبى براى رشد صفات و كمالات معنوى در انسان است.(49) بنابراين، خوددارى از اسراف و تبذير يكى از محدوديتهاى مصرف مىباشد. نقطه مقابل اسراف، تقتير و سختگيرى در مصرف و هزينه كردن براى معيشت و زندگى انسان از نظر قرآن امرى مذموم مىباشد؛ زيرا افراط و تفريط در هيچ كارى عقلايى نبوده و از نظر دين نيز امرى ناپسند قلمداد مىگردد.
آياتى از قرآن كريم برا عتدال و ميانهروى تأكيد دارند(50) كه از اطلاق و كليّت آنها مىتوان به مصرف معتدل نيز رهنمون شد، اگرچه به طور مستقيم درباره مصرف ـ به معناى مصطلح آن ـ در علم اقتصاد نباشند. براى روشن شدن بيشتر بحث، درباره دو طيف مقابل و متضادى كه با خروج از حالت اعتدال در مصرف پديدار مىگردند (اسراف و تبذير و نيز تقتير و سختگيرى در مصرف و هزينهها) توضيح داده مىشود و ديدگاه قرآن و روايات معصومان عليهمالسلام به طور خلاصه تبيين مىگردند:
اگر كسى در ميزان يا نحوه استفاده از نعمتها و امكانات خداداد زيادهروى نموده، بيش از آنچه مورد نياز و در خور شأن اوست مصرف كند، در زمره مسرفان يا مبذّران خواهد بود و عواقب چنين برخوردى با نعمتهاى الهى متوجه او خواهد گرديد. اين موضوع تنها به زندگى فردى هر كس مربوط نمىشود، بلكه در سطح كلان، هر جامعه بايد مصارف و نيازهاى خود را بر اساس يك برنامه دقيق و حساب شده مطابق ميزان درآمد و توليد ملى تنظيم كند تا بتواند استقلال اقتصادى و سياسى خود را حفظ نموده، تحكيم و تداوم بخشد.
قرآن كريم به صراحت از اسراف نهى كرده(51) و مسرفان را اهل آتش(52) و مبذّران را برادران شيطان معرفى كرده است.(53)
«اسراف» در لغت، به معناى تجاوز از حد است و هر كارى كه از نظر كميّت يا كيفيت از اندازه خود تجاوز كند، «اسراف» است و چيزى كه در راه غير طاعت خدا مصرف گردد، هرچند كم باشد، «اسراف» مىباشد.(54)
بنابراين، استفاده از نعمتها و امكانات افزون بر حد نياز يا به كارگيرى آنها بدون اينكه فايده عقلايى بر آنها مترتّب باشد و استفاده بهينه صورت گيرد، از مصاديق اسراف است. برخى تبذير را نوع خاصى از اسراف دانسته و گفتهاند: تبذير اسرافى است كه با اتلاف مال همراه باشد. به عبارت ديگر، تبذير يعنى صرف مال در موردى كه سزاوار نيست، ولى اسراف يعنى صرف مال بيش از مقدارى كه سزاوار است.(55)
«اسراف» كلمه جامعى است كه هرگونه زيادهروى در كميّت و كيفيت مصرف را شامل مىشود و امروزه ثابت شده كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى پرهيز از اسراف و زيادهروى در خوردن و آشاميدن است؛ زيرا بر اساس تحقيقات دانشمندان، بسيارى از بيمارىها ناشى از غذاهاى اضافى هستند كه در بدن انسانى باقى مىمانند. اين مواد اضافى هم بار سنگينى بر قلب و ساير دستگاههاى بدن و هم منبع آمادهاى براى انواع عفونتها و بيمارىها هستند. عامل اصلى تشكيل مواد مذكور اسراف و زيادروى در تغذيه و ـ به اصطلاح ـ پرخورى است و براى درمان بيمارىهاى ناشى از چربى خون، نارسايىهاى كبد، تنگ شدن رگها و بيمارى قند، جز اعتدال در تغذيه و تحرّك كافى راهى نيست.(56)
علاوه بر اين، امروزه اين موضوع روشن شده كه اسراف و تبذير عدهاى موجب محروميّت و گرسنگى انسانهاى بىگناه ديگر مىگردد و اين خود نوعى عمل ضدانسانى تلقّى مىگردد.
در هر زمان، به مقتضاى اوضاع و احوال گوناگون، مصاديق جديدى براى اسراف و تبذير پديد مىآيند. از بين بردن باغهاى سرسبز ميوه و زمينهاى زراعى براى ساختن مجتمعهاى مسكونى (در حالى كه در جاى ديگر قابل احداث باشند) يا تخريب برخى از ساختمانهاى محكم و زيباى قديمى به بهانه شيك نبودن و يا ريختن اضافههاى غذا در زبالهدان و نظاير آن از مصاديق اتلاف اموال و تبذير محسوب مىشوند و دولت اسلامى به عنوان حافظ مصالح جامعه، بايد از آنها جلوگيرى كند؛ زيرا منابع ثروت بايد به گونهاى مصرف گردد كه بالاترين كارايى و بازدهى را در زمينه توليد براى جامعه داشته باشد.
از مهمترين و حياتىترين مسؤوليتهاى افراد يك كشور، كه خواهان اقتصادى مستقل، سالم و پر رونق باشند، حفاظت و مراقبت از ثروتها و منابع ملّى است؛ مانند معادن، جنگلها، درياها، منابع آب و ساير منابع ثروت ملى، كه تأثير مستقيمى بر حيات اقتصادى جامعه دارند و استفاده صحيح و بهينه از آنها كشور را به سمت رفاه و غناى مادى حركت مىدهد، ولى استفاده بىرويّه و تضييع آنها خيانتى در حق نسل حاضر و نسلهاى بعد مىباشد. براى مثال، جنگلها و مراتع، كه از سرمايههاى حياتى يك كشور بوده و نقش بسزايى در پالايش هوا، زيبايى طبيعت، تأمين چوب و كاغذ مورد نياز يك ملت دارند، بر اثر استفاده بىرويه دولتها و برخى از افراد سودجو در چند دهه گذشته، صدمات زيادى ديدهاند، به گونهاى كه از سال 1960 تاكنون قريب نيمى از جنگلهاى جهان از بين رفته است. در كشور ما نيز روند تخريب جنگلها كما بيش به همين نسبت بوده است؛ زيرا وسعت جنگلهاى شمالى طى دو دهه (1350ـ 1370) تقريبا به نصف رسيده و از 3400000 هكتار به 1900000 هكتار كاهش يافته است.(57)
با توجه به مطالب گذشته، مىتوان بدترين و زشتترين نوع اسراف را زيادهروى و تضييع ثروتهاى ملى و همچنين بيتالمال جامعه اسلامى دانست. حفاظت از اموال عمومى و بيتالمال نشانه حاكميت فرهنگى غنى و تعهد و ايمان يك ملت است و در مقابل، سهلانگارى در اين مسأله و يا استفاده شخصى از بيتالمال نشانه عدم تعهد، ضعف ايمان و نبودن رشد فكرى لازم در افراد يك جامعه است. در يك جامعه اسلامى، با توجه به تأكيد و سفارش امامان معصوم عليهمالسلام نسبت به حفظ اموال عمومى و بيتالمال، مسؤوليت افراد جامعه، به ويژه كارگزاران حكومت، سنگينتر است.
حضرت على عليهالسلام خطاب به يكى از كارگزاران در اينباره مىفرمايد: «تو در اين مالياتى كه مىگيرى، حق معينى دارى و با فقرا و مستمندان شريك هستى. حق تو را ما خواهيم داد و تو نيز حق آنان را بپرداز، و اگر چنين نكنى از كسانى خواهى بود كه در قيامت بيشترين دشمن را دارد، و واى بر كسى كه دشمن او در پيشگاه الهى فقرا و نيازمندان و محرومان از حقوق خويش و ضرر ديدگان و درماندگان باشند.»(58)
متأسفانه برخى از مديران و كارمندان دولت در جامعه اسلامى ما به اين مسأله با تسامح نگريسته، عملاً مراقبت و دقت لازم را ندارند. اسراف و تبذير در اموال عمومى و بيتالمال، منحصر به زيادهروى در مصرف يا بهرهبردارى غيرصحيح نيست، بلكه به وجود آوردن يك محيط شيك و تشريفاتى و خريد چراغها و صندلىهايى با قيمتهاى گزاف و تعويض آرايههاى اتاق از مصاديق بارز اسراف و تبذير در بيتالمال مىباشند.(59)
نقطه مقابل اسراف، محدود كردن بيش از حدّ مصرف يا سختگيرى در هزينه زندگى و مخارج است كه از نظر قرآن و روايات معصومان عليهمالسلام مورد نكوهش است؛ زيرا اسراف افراط، ولى سختگيرى تفريط در بهرهبردارى از نعمتها و امكانات محسوب گشته، هر دو انحراف از روش منطقى و معقول (اعتدال در مصرف و هزينهها) مىباشد. سختگيرى گاهى نسبت به خود افراد خانواده اِعمال مىگردد كه مىتوان آن را ناشى از بخل شديد و حرص و طمع زياد بر جمع مال و ثروت دانست و نشانه كوتهنظرى و پستى يك فرد است كه استفاده از نعمتها و امكانات الهى را نسبت به خود و يا خانوادهاش دريغ داشته باشد و يا بر آنها سختگيرى كند.
سخن ارزشمند هشتمين پيشواى معصوم، حضرت رضا عليهالسلام ، ناظر به اين قسم از سختگيرى و اِعمال محدوديت است؛ آنجا كه مىفرمايد: «شايسته است كه مرد در زندگى خود توسعه و گشايش ايجاد كند (در مقابل سختگيرى) تا آرزوى مرگ او را نكنند.»(60)
نوع دوم از سختگيرى و اعمال محدوديت آن است كه فرد با داشتن امكانات و نعمتهاى فراوان، فقط به فكر خود و افراد خانوادهاش باشد و زمينه استفاده از نعمتها و برخوردارى از مصارف ضرورى و حياتى را براى فقرا و محرومان جامعه فراهم نكند و روشن است كسى كه در هزينههاى زندگى خود سختگيرى كند، نسبت به افراد بىبضاعت و محروم در جامعه نيز بىاعتنا خواهد بود.
از ويژگىهاى انسان، سپاسگزارى در مقابل احسان به نيكى و محبت ديگران است، به گونهاى كه فطرت سالم يك انسان عاقل اقتضا دارد كه حتى در مقابل لطف و محبت زبانى ديگران نيز خاضع گشته و در مقابل، سپاسگزارى كند و اگر در توان داشته باشد، بهتر و برتر از طرف مقابل آن را جبران كند.
با اين مقدّمه، اگر انسان توجه كند كه هر چه را از انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهرهمند است، خداوند قادر و حكيم و توانا به او عنايت كرده و لطف و رأفت او بر همه انسانها، حتى افراد بىايمان و پست و شرور در اين جهان، نيز جارى است، در مقابل، او تا چه حد بايد شاكر و سپاسگزار باشد. روشن است كه شكر و سپاس به درگاه الهى، كه بىنياز از همه مخلوقات بوده و سرچشمه همه كمالات و فيوضات است، با تشكر از ديگران تفاوت دارد؛ زيرا ما نمىتوانيم الطاف الهى را با جبران محبت ـ همانند تشكر زبانى و عملى كه در مقابل اشخاص داريم ـ جبران كنيم، بلكه بهترين راه آن است كه طريق شكرگزارى را از وحى و سخنان اولياى الهى و امامان معصوم عليهمالسلام بياموزيم.
امام صادق عليهالسلام در روايتى مىفرمايد: «شكر نعمت، خوددارى از گناهان و معاصى است و شكر كامل (يا تكميل شكر) به اين است كه فرد "الحمدلله رب العالمين" بگويد.»(61)
پس لازمه شكر الهى استفاده نكردن از نعمتها در راه نافرمانى حق تعالى است. در نتيجه، از مصرف بى مورد (اسراف و تبذير) مىتوان به عنوان كفران ناسپاسى نعمت ياد كرد. روشن است كه قسمت اول روايت بيانگر مرتبه شكر عملى (استفاده صحيح از نعمتهاى الهى) است و ما با انجام عباداتى كه در اسلام به عنوان تكاليف واجب بر هر مسلمانى فرض گرديده، موظّف به انجام مرتبهاى ديگر از شكر (شكر زبانى) نيز هستيم كه در ذيل روايت مزبور اين مرتبه از شكر نيز بيان گرديد.
برخى از آيات قرآن كريم مقتضاى ايمان به خدا و بندگى او را شكر به درگاه الهى مىدانند.(62) برخى ديگر با بيانهاى گوناگون به شكر و سپاسگزارى در مقابل آفريننده نعمتها توصيه و تشويق مىنمايند.(63)
مرحوم علامه طباطبائى درباره حقيقت شكر و انواع آن مىنويسد: حقيقت شكر اظهار نعمت است، و اظهار نعمت به اين است كه انسان نعمت را در جايى كه آفريننده و عطاكننده نعمت اراده فرموده (رضايت دارد) به كار گيرد و مرتبه ديگرى از شكر اين است كه به زبان از دهنده نعمت ياد كند كه در اصطلاح، آن را «ثنا» مىنامند و به اين است كه انسان همواره در دل به يادِ دهنده نعمت باشد و به هنگام استفاده از نعمت، با ياد او از مواضعى كه منعم تعيين كرده است، تجاوز نكند.(64)
بنابراين، مىتوان گفت: استفاده معقول و بهينه از نعمتهاى الهى و مصرف آنها با رعايت اعتدال و دورى از اسراف و تبذير و رعايت حدودى كه خداوند متعال تعيين نموده، همه از لوازم شكر به درگاه خداوند متعال هستند. از اينرو، برخى از آيات پس از برشمردن برخى نعمتها مىفرمايند: «افلا يشكرون» و يا انسان را به دليل ناسپاسى كردن و كفران نعمتهاى الهى و تجاوز از حدود و مقررات، مورد سرزنش قرار داده، عواقب آن را متذكر مىگردند.(65)
از مجموع آياتى كه انسان را به شكر و سپاسگزارى به درگاه الهى تشويق و توصيه مىنمايند، مىتوان استفاده كرد كه مصرف كل جامعه اسلامى بايد جهت خاص خود را پيدا كند؛ به اين معنا كه هدف صرفا رفع نيازهاى مادى نباشد، بلكه در جهت رسيدن به اين هدف، حدود الهى نيز رعايت گردند، به گونهاى كه افراد جامعه با استفاده بجا و صحيح از نعمتهاى الهى، در عمل، به درگاه خداوند متعال شاكر بوده و بر شكر و سپاس زبانى، كه خود بخشى از عبادت و بندگى حق تعالى است، قدرت و توفيق يابند. البته اينكه انسان توجه به منعم حقيقى (خداوند متعال) داشته باشد و بداند نعمت از اوست مرتبهاى از شكر مىباشد كه در برخى از روايات معصومان عليهمالسلام نيز بيان گرديده،(66) ولى بحث حاضر ناظر به مرتبه شكر عملى است.
يكى ديگر از ويژگىهاى الگوى مطلوب براى مصرف از نظر اسلام، اين است كه مصرفكننده مسلمان تنها به فكر تأمين نيازهاى خود و خانوادهاش نباشد، بلكه همراه با تعقيب هدف مذكور، تا حد توان در فكر محرومان و افراد بىبضاعت جامعه نيز باشد؛ زيرا در غير اين صورت، فرد مذكور روحيه خودخواهى و كبر و غرور پيدا مىكند و از سوى ديگر، حرص و بخل به او اجازه نمىدهند مازاد نياز خود را در راه رفع احتياجات ضرورى و حياتى ديگر افراد جامعه به كار گيرد و با اين كار، روحيه ايثار و فداكارى و ديگر كمالات انسانى را در خود پرورش دهد و خود را از دايره تنگ ماديات برهاند و به سوى عالم معنا و قرب و نزديكى به حق تعالى حركت كند.
قرآن كريم با بيانهاى گوناگون اهميت انفاق براى رفع محروميت از افراد جامعه را متذكر گرديده و مردم را بدان تشويق و ترغيب نموده است؛ گاهى در وصف ابرار و خوبان، «انفاق» را به عنوان يكى از شاخصهاى ايمان، تقوا، احسان، صداقت و فروتنى دانسته و آن را از اوصاف متقين، محسنين، صادقين و ابرار شمرده است.(67) برخى ديگر از آيات، انفاق را در كنار نماز و قرين آن ذكر كردهاند كه حاكى از اهميت زياد آن مىباشد.(68) آيات ديگرى از قرآن نيز از انفاق به عنوان قرض به خداوند متعال و يا قرض نيكو (قرضالحسنه) به خداوند ياد كرده(69) و بعضى خداى متعال را گيرنده صدقات معرفى نمودهاند.(70) از همه مهمتر، بعضى آيات، انفاق را وسيله تقرّب و يا وصف ولى خدا، اميرالمؤمنين عليهالسلام ، برشمردهاند(71) كه همه گواه بر اهميت اين عمل و تشويق و ترغيب بر انجام آن مىباشد.(72) همراه با بيانات مذكور، در بسيارى از آيات، اجر و پاداش بزرگ انفاقكننده در آخرت و نزد خداوند متعال مورد تأكيد قرار گرفته است.(73)
روشن است كه براساس آيات مذكور، اهميت و اجر و پاداش مزبور در صورتى است كه انفاق، صدقه و كمك به محرومان براى ريا و خودنمايى در مقابل ديگران و يا همراه با منّتگذارى بر گيرنده آن نباشد. از اينرو، در آيات قرآن و سيره معصومان عليهمالسلام در اين قسمت، نكات ظريف و دقيق اخلاقى مورد تأكيد و عنايت قرار گرفتهاند و هدف اين بوده كه شأن و آبرو و شخصيت گيرنده نه تنها در مقابل ديگر افراد جامعه حفظ گردد، بلكه گيرنده كمك و صدقه، از دهنده آن خجل و شرمسار نگردد و حتى برخى از امامان معصوم عليهمالسلام تلاش مىكردند در حالِ دادن صدقه و كمك مالى نگاه گيرنده به روى مبارك آنها نيفتد. از اينرو، غالبا صدقات و كمكهاى خود را نيمههاى شب به صورت ناشناس شخصا به در خانه فقرا و محرومان مىبردند.
پيشوايان معصوم نه تنها مازاد بر نياز خود را همواره در راه خدا به فقرا و نيازمندان مىدادند، بلكه آنها به عنوان برترين انسانها و الگوهاى برتر براى همه افراد بشر در طول تاريخ، حتى در زمان نياز خود و خانوادهشان نيز فضل و بخشش و كمك به فقرا، محرومان و مستمندان را در عمل به همگان نشان دادند و آياتى از قرآن كريم، كه شأن نزول آنها درباره اميرالمؤمنين و همسر گرامىاش و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام مىباشد،(74) به همه پيروانشان و افرادى كه خواهان گام نهادن در طريق خودسازى و رسيدن به كمالات والاى انسانىاند درس ايثار و گذشت در راه خداى متعال مىدهد.
حاصل آنكه يك مسلمان با ايمان، ضمن بهرهبردارى و استفاده شخصى از نعمتها و امكانات، نه تنها با در نظر گرفتن تكاليف دينى، با انگيزه الهى، حقوق واجب مالى از قبيل «خمس» و «زكات» را ادا مىكند، بلكه همواره درصدد است در حد توان، با انفاقها و كمكهاى خود به فقرا و محرمان جامعه، فقر و محروميت را در سطح جامعه كاهش دهد و تلاش مىكند خود را به مرتبهاى از كمالات انسانى برساند كه گذشت و ايثار نسبت به فقرا و نيازمندان جامعه نيز براى او آسان و لذتبخش گردد و با اتخاذ ويژگى مذكور در الگوى مصرف خود، دستيابى به رضايت و خشنودى خداوند متعال و رسيدن به مقام قرب الهى براى او از هر چيزى ارزشمندتر و لذت بخشتر باشد.
1ـ صحيفه سجاديه، ترجمه و نگارش جواد فاضل، تهران، اميركبير، بىتا، دعاى سىام.
2ـ ابراهيم رزاقى، الگوى مصرف و تهاجم فرهنگى، تهران، چاپخش، 1374، ص 163ـ164
3ـ همچنين ر.ك: اعراف: 160 / انعام: 145 / مائده: 5و4 / بقره: 172.
4ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 4، ص 272.
5ـ محمدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1379، ج 8، ص 80.
6ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 8، ص 79
7ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، چ چهارم، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1362، ج 47 ،ص 232.
8ـ سيد جمالالدين موسوى، ملاحظاتى پيرامون پيامهاى اقتصادى قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368، ص 467ـ476.
9ـ رضىالدين طبرسى، مكارم الاخلاق، چ ششم، بيروت، منشورات الاعلمى للمطبوعات، 1492، ص 106ـ107.
10ـ محمدبن يعقوب كلينى، فروع كافى، چاپ دوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362، ج 6، ص 442، حديث 7.
11ـ گروهى از نويسندگان، معجم موضوعى اقتصادى قرآن كريم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1379، بحث «توجه به خالق و مصرف».
12ـ همچنين ر.ك: سجده: 27 / عبس: 23و24 / مرسلات: 27 / فرقان: 48و49 / انعام: 141 / نحل: 5و8 / نحل: 10و11 / قريش: 4و3 / يس: 33و34 / نحل: 80و81.
13ـ ديگر آيات مربوط به اين بحث: نحل: 66ـ69 / واقعه: 68ـ70 / مرسلات: 27 / نحل: 14 / يس: 72ـ73 / اعراف: 10 / حج: 36
14ـ گروهى از نويسندگان، پيشين.
15ـ محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، چ دوم، دفتر نشر كتاب، 1404، ص 193.
16ـ فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، مكتبة المرتضوية، بىتا، ج 5، ص 169.
17ـ عن الرضا عليهالسلام : «الذى يطلب من فضل الله عزوجل مايكفّ به عياله اعظم اجرا من المجاهد فى سبيل الله.» (محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ص 88.)
18ـ اربع لا يستجاب لهم دعا: رجلٌ جالسٌ فى بيته يقول يا رب ارزقنى فيقول له الم امرك بالطلب...» (محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 103، ص 8، حديث53.)
19ـ آيات: ذاريات:58 / هود: 16 / ابراهيم: 32 / روم: 40 / انفال: 26 / اسراء: 64 / ابراهيم: 32 / بقره: 22 / عنكبوت: 17 / انعام: 151 / اسراء: 31 / سبا: 24 / فاطر: 3 / يونس:31/ نمل: 64 / ملك: 21 / يونس: 59 / انعام: 14/ حجر: 22 / فرقان: 48و49/ شعراء: 79 / قريش: 4 / ق: 9ـ11 / طه: 132 / روم: 28 / يس: 33 / حج: 28 / مرسلات:27.
20ـ آيات: بقره: 172 / نحل: 114 / يس: 33ـ35 / سبا: 15 / مائده: 88 / ملك: 15 / طه: 81 / انعام: 141ـ142 / بقره: 57،58،60 / بقره: 254 / اعراف: 160 / حج: 28 / طلاق: 39 / نساء: 39 / يس: 47 / بقره: 3 / انفال: 32 / رعد: 22 / ابراهيم: 31 / سجده: 16 / قصص: 54 / فاطر: 29 / شورى: 38 / نحل: 75.
21ـ آيات: فاطر: 43 / احزاب: 62 / فتح: 23 / اسراء: 77.
22ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 17، ص 434.
23ـ آيات: ابراهيم: 7 / قمر: 35.
24ـ آيات: ابراهيم: 7 / نحل: 112 / سبأ: 16،17، نحل: 55.
25ـ آيات: اسراء: 16 / قصص: 58و59 / هود: 116ـ117.
26ـ آيات: اعراف: 96 / جنّ: 16.
27ـ طه: 124.
28ـ محمدبنالحسنالطوسى، تفسير تبيان، نجف، مكتبة الامين، 1376، ج 7، ص 219.
29ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 14، ص 242.
30ـ نگارنده، طرح تحقيقى الگوى مصرف در اسلام، مركز پژوهشهاى صدا و سيما، 1375، ص 11.
31ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 8، ص 17.
32ـ آيات: اعراف: 10 / حديد: 20.
33ـ گروهى از نويسندگان، پيشين، بحث مصرف.
34ـ رضىالدين طبرسى، پيشين، ص 64.
35ـ گروهى از نويسندگان، پيشين.
36ـ مائده: 90.
37ـ سيدجمالالدين موسوى، پيشين، ص 513.
38ـ با استناد به آيه 3، سوره مائده.
39ـ سيد روحالله موسوى الخمينى، تحريرالوسيله، ج 2، ص 163.
40ـ همان، ج 1، ص 145.
41ـ همان، ص 485.
42ـ محمدحسن نجفى، جواهرالكلام، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1362، ج 36، ص 239.
43ـ محمدبن على ابن بابويه، صدوق، خصال، قم، منشورات جماعةالمدرسين، 1362، ص 84.
44ـ «اذا اراد الله بعبدٍ خيرا الهمه الاقتصاد». عبدالواحد آمدى، غررالحكم و دررالكلم، قم، مركز البحوث الاسلامية، 1395، قم، ص 175.
45ـ «والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما» (فرقان: 67)
46ـ محمدرضا مهدوى كنى، اصول و مبانى اقتصاد اسلامى در قرآن، تهران، دفتر نشر دانشگاه امام صادق عليهالسلام ، 1379، ص 13.
47ـ فخرالدين طريحى، پيشين، ج 5، ص 113.
48ـ امام كاظم عليهالسلام : «من اقتصد و قنع بقيت عليه النعمة و مَنْ بذّر و اسرف زالت عنه النعمة» (محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 78، ص 327)
49ـ حضرت على عليهالسلام : «اعون شىء على اصلاح النفس القناعة» و محمد محمدىرى شهرى، ميزان الحكمه، قم، مكتبة الاعلام الاسلامى، 1362، ج 10، شماره 20205.)
50ـ آيات: اسراء: 29 / فرقان: 67 / لقمان: 19 / بقره: 143 / مائده: 89.
51ـ «وكلوا و شربوا ولا تسرفوا انّه لا يحبّ المسرفين» (اعراف: 31) همچنين در آيه 141 سوره انعام از اسراف نهى شده است.
52ـ «و ان المسرفين هم اصحاب النار» (مؤمن: 43)
53ـ «ولا تبذّر تبذيرا انّ المبذرين كانوا اخوان الشياطين» (اسراء: 27.)
54ـ محمد راغب اصفهانى، پيشين، ص 230.
55ـ فخرالدين طوسى، پيشين، ج 3، ص 217.
56ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 6، ص 152.
57ـ سيدمهدى موسوى، پژوهشى در اسراف يا آفت سرمايهها، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1371، ص 145.
58ـ نهجالبلاغه، ترجمه و شرح علينقى فيضالاسلام، نامه 26، ص 884.
59ـ سيدمهدى موسوى، پيشين، ص 187.
60ـ «ينبغى للرّجل ان يوسع على عياله لئلا يتمنوا موته» محمدبن الحسن حرّ عاملى، وسائل الشيعه، چاپ هشتم، تهران، مكتبة الاسلامية، 9401، ج 15، ص 249، حديث 6.
61ـ امام صادق عليهالسلام : «شكر النعمة اجتناب المحارم و تمام الشكر قول الرجل الحمدلله رب العالمين.» (محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 78)
62ـ مانند آيات 172 بقره و 114 نحل.
63ـ آيات: نحل: 14 / فاطر: 12 / حج: 36 / ابراهيم: 37 / انفال: 26 / عنكبوت: 17 / ابراهيم: 7 / لقمان: 12 / سبأ: 15.
64ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ج 4، ص 38.
65ـ آيات: يس: 33ـ35 / اعراف: 10 / واقعه: 68ـ70 / سبأ: 17 / ابراهيم: 7 / نحل: 112 / يس: 72ـ73.
66ـ مانند روايتى از امام صادق عليهالسلام در اصول كافى، ج 2، ص 79، روايت 15.
67ـ آيات: انفال: 2ـ4 / سجده: 15ـ16 / حجرات 15 / توبه: 88 / قصص: 52ـ55 / نساء:39 / شورى: 38 / بقره: 2و3 / آل عمران: 133و134 / ليل: 17و18 / بقره: 177 / ذاريات: 15و19 / آل عمران: 15،17و34.
68ـ بقره: 3و 110 / انفال: 3 / رعد: 22 / فاطر: 29 / شورى: 38 / مزمّل: 20.
69ـ بقره: 245 / حديد: 11 / تغابن: 17 / حديد: 18 / مزمّل: 20 / مائده: 12.
70ـ توبه: 104 / توبه: 99.
71ـ مائده: 55.
72ـ گروهى از نويسندگان، پيشين، بحث «اهميت و تشويق انفاق.»
73ـ مانند آيات 261 و 262 سوره بقره.
74ـ آيات 9 و 8 سوره انسان.